۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

يک ، جلوش تا بينهايت صفرها


علي جان برخيز !
نمي بيني آدم ها
صف کشيده اند
براي تشييع باورهاي تکه تکه شده ي
بي نام و نشاني
که کفن شده اند
و بر دوش ها ي خسته روانه ی
تباهي اند.
واژه ها و باورها در حسرت غسل اند
برخیز!
فقط حواست باشد
"حسينيه " را بسته اند...
قرارمان باشد
آنسوي ديوارهاي بلند انتظار
پشت حوصله نورها
راس ساعت

يک ، جلوش تا بي نهايت صفرها

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر